اشعار | به مناسبت تخریب بقیع
ای به گِردَت کعبۀ دل در طواف
خفته در تو اسوۀ شرم و عفاف
در تو خورشید نبوت خفته است
درتو ناموس ولایت خفته است
“نقش هستی نقشی از ایوان توست”
“آب و باد و خاک سرگردان توست”
ای گلستان گل و آلاله ها
ای نیستان تمام ناله ها
ای وصیتنامۀ درد علی
نخل هایت دست پرورد علی
ای مدینه جانِ جان ما توئی
آیه های صبر را معنا توئی
ناله های مرتضی در گوش توست
هستی او خفته درآغوش توست
لب گشا از محنت زهرا بگو
از غم و درد علی با ما بگو
فاش کن آن گوهر ناسفته را
راز های گفته و ناگفته را
گرکه عمری سخت پابند توام
چون «وفائی» آرزومند توام
سید هاشم وفایی
*********************************
خادمش ابر است و باران ، قبرهای بی ضریح
زائرش خاک است و طوفان ، قبرهای بی ضریح
صحن آن بسیار جامع، صحن آن بسیار پهن،
صحن آن دشت و بیابان… قبرهای بی ضریح
می شود پرسید داغ، از سنگ های آن حدود
ظهرهای داغ و سوزان ، قبرهای بی ضریح…
بادها از بس که اینجا خاک بر سر می کنند
حالتی دارد پریشان ، قبرهای بی ضریح
حضرت ام البنین و حمزه و بنت اسد
بی ضریحی شد فراوان… قبرهای بی ضریح
نیمه شب ها در غبار غربت بی زائری
می رسد مردی شتابان، قبرهای بی ضریح!
غیر شمع چشم های حضرت صاحب زمان
فاقد شمع و چراغان ، قبرهای بی ضریح
اشک هایم در می آید بغض ها سر می کشد
پای هر بقعه در ایران ، قبرهای بی ضریح
کاشکی از کعبه سنگی، از نجف هم آجری
کاش کاشی از خراسان… قبرهای بی ضریح
کاش سنگی، دود اسپندی، چراغی، پرچمی
مثل گلزار شهیدان… قبرهای بی ضریح
کاش زهرا هم همین اندازه قبری ساده داشت…
بگذریم از بیت پایان… قبرهای بی ضریح…!
ایوب پرندآور