شرح مختصری از زندگی مرحوم غلامرضا حسنی؛

بنای مصلای بزرگ امام خمینی در ارومیه، ساخت مساجد و مدارس فراوان در روستاها، ایجاد حوزه علمیه امام خمینی(ره) در ارومیه از جمله اقدامات عمرانی انجام شده توسط مرحوم حسنی است . وی مقبره‌ای هم برای خود در حاشیه بزرگ آباد که روستای اوست برای خود بنا کرد تا در آنجا دفن شود.

مرحوم حسنی محل دفن خود ر ا در کنار چشمه خشک شده‌ای در یک کوه سنگی که به علی بولاغی یعنی "چشمه علی" معروف بوده است، انتخاب کرد زیرا این زمین به  دلیل سنگی بودن هیچ وقت مناسب کشاورزی نبوده و تنها برای دفن مناسب است. آقای حسنی به عنوان آخرین جمله می‌گوید: در سینه این کوه برای خودم محل دفن و قبر انتخاب کردم و راضی نیستم بعد از مردن، جنازه ام، حتی یک متر از زمین کشاورزی و مستعد را اشغال کند.

من در مورد انقلاب با هیچ شخصی و لو پسرم باشد شوخی ندارم

حکایتی هم مربوط به فرزندش رشید است که پیش از انقلاب مدتی با وی همراهی داشته و بعدها کمونیست شده و به فدائیان خلق پیوسته است. آقای حسنی خیلی با او صحبت می‌کند اما کلام پدر در عقاید وی تاثیری ندارد. زمانی که در تهران نماینده بود محل اختفای رشید را می‌فهمد و به آقای مهدوی کنی خبر می‌دهد. رشید را دستگیر می‌کنند. آقای حسنی به نیروهای که در پی او می‌روند می‌گوید: اگر مقاومت یا فرار کرد بزنید و نگذارید فرار کند.

 

رشید را به کمیته تهران می‌برند و برای بازجویی به تبریز می‌آوردند و آنجا هم دادگاه به ریاست سید حسین موسوی تبریزی برگزار شده و حکم اعدام او را صادر و اعدامش می‌کنند.

 

آقای حسنی می‌افزاید: وقتی خبر اعدام رشید را شنیدم چون به وظیفه خود عمل کرده بودم هیچ ناراحت نشدم. من در مورد انقلاب با هیچ شخصی ولو پسرم باشد شوخی ندارم و با هیچ احدی در این مورد عقد اخوتی نبسته ام. اما تأکید می‌کند که اعدام برای او زیاد بود. پسرم جنایتی مرتکب نشده بود و حداکثر می‌بایست به حبس ابد محکوم می‌شد.