سخنراني در كوفه
او در سفر تبليغي خود از كربلا به كوفه و از كوفه به شام از نظر جسمي و روحي در شرايطي قرار داشت، كه حقيقتاً قلم و بيان از توصيف آن عاجز است.زينب كبري سوگدار عزيزترين خويشان و بستگان خويش بود. روزها پي درپي مي گذشت كه از خواب، استراحت و غذاي كافي بي بهره بود. مسئوليت هاي متعدد و سنگيني بر عهده داشت كه فكر هر كدام از آن ها به تنهايي انسان را از پرداختن به كارهاي ديگر باز مي داشت. از نظر مخاطبان تعداد زيادي از آنان بر اثر تبليغات حكومت اموي اهل بيت را گروهي ياغي و آشوبگر كه عليه امنيت مسلمانان قيام كرده اند، مي دانستند، و هرگز آمادگي گوش دادن به سخنان زني اسير را نداشتند. محيط نيز به هيچ وجه مناسب سخنراني نبود، صداي هلهله شادي با صداي شيون و زاري و صداي زنگ شتران و گفتگوي مأموران از هر طرف در هم آميخته بود، به طوري كه صدا به صدا نمي رسيد. در چنين شرايطي حضرت زينب آغاز به سخن كرد. نخستين شرط سخنراني ساكت كردن مجلس و محيط سخنراني است. گوينده اي كه نتواند، مجلس را ساكت نمايد و كنترل مجلس را در اختيار گيرد، نخواهد توانست بر شنوندگان خود تأثير زيادي بگذارد. ساكت كردن مجلس در آن شرايط از قدرت و توان انسان هاي معمولي و عادي خارج بود؛ ولي زينب كبري(س) از چنان قدرت روحي و عظمتي برخوردار بود كه با يك اشاره دست، همه را خاموش ساخت. صداها فرو نشست، زنگ شتران از كار افتاد و نفس ها در سينه ها حبس گرديد. راوي گويد: «من تا آن زمان هرگز زن باحيايي را نديده بودم كه همچون زينب سخن گفته باشد؛ گويا با زبان علي سخن مي گفت:».سرانجام زينب كبري در ميان اشك و آه مردم كوفه از درون محمل اينگونه سخن آغاز كرد:«مردم كوفه! مردم مكارِ خيانت كار! هرگز ديده هاتان از اشك تهي مباد! هرگز ناله هاتان از سينه بريده نگردد! شما آن زن را مي مانيد كه چون آنچه داشت مي رشت، به يك بار رشته هاي خودرا پاره مي كرد، نه پيمان شما را ارجي است و نه سوگند شما را اعتباري! جز لاف جز خودستايي، جز در عيان، مانند كنيزكان تملق گفتن، و در نهان با دشمنان ساختن چه داريد؟ شما گياه سبز وتر و تازه اي را مي مانيد كه بر توده سرگيني رسته باشد و مانند گچي هستيد كه گوري را بدان اندوده باشند، چه بد توشه اي براي آن جهان آماده كرديد، خشم خدا و عذاب دوزخ، گريه مي كنيد؟ آري به خدا گريه كنيد كه سزاوار گريستنيد. بيش بگرييد و كم بخنديد! با چنين ننگي كه براي خود خريديد، چرا نگرييد؟ ننگي كه با هيچ آب شسته نخواهد شد، چه ننگي بدتر از كشتن پسر پيغمبر و سيد جوانان بهشت؟! مردي كه چراغ راه شما و ياور روز تيره شما بود. بميريد! سر خجالت را فرو بيفكنيد! به يك بار گذشته خود را بر باد داديد و براي آينده هيچ چيز به دست نياورديد! از اين پس بايد با خواري و سرشكستگي زندگي كنيد؛ چه، شما خشم خدا را براي خود خريديد! كاري كرديد كه نزديك است آسمان بر زمين افتد و زمين بشكافد و كوه ها در هم بريزد. مي دانيد چه خوني را ريختيد؟ مي دانيد اين زنان و دختران كه بي پرده در كوچه و بازار آورده ايد، چه كساني هستند؟! مي دانيد جگر پيغمبر خدا را پاره كرديد؟! چه كار زشت و احمقانه اي! كاري كه زشتي آن سراسر جهان را پر كرده است. تعجب مي كنيد كه از آسمان قطره هاي خون بر زمين مي چكد؟ اما بدانيد كه خواري عذاب رستاخير سخت تر خواهد بود. اگر خدا هم اكنون شما را به گناهي كه كرديد نمي گيرد، آسوده نباشيد، خدا كيفر گناه را فوري نمي دهد اما خون مظلومان را هم بي كيفر نمي گذارد، خدا حساب همه چيز را دارد.» [۳۰] .راوي گويد: سخنان زينب مردم كوفه را گريان و سرگردان نمود. آنان از ندامت و پشيماني دست به دهان گرفته بودند. در كنار خود پيرمردي را ديدم به قدري گريسته كه محاسنش تر شده است. او زير لب با حال گريه مي گفت: «پدرم و مادرم فداي شما!
سالخوردگان شما بهترين سالخوردگان، جوانانتان بهترين جوانان، زنانتان بهترين زنان و نسل شما بهترين نسل ها است. شما هرگز خوار و مقهور نمي گرديد.» [۳۱] .

در مجلس ابن زياد
اسيران را به مجلس ابن زياد آوردند. او با گروهي از اشراف و بزرگان كوفه در دارالامارهنشسته بود.زينب كبري(س) لباسهاي كهنه و نامناسب بر تن داشت. از اين رو به طور ناشناس در ميان زنان وارد مجلس گرديد و در گوشه اي نشست. زنان نيز اطرافش را گرفتند تا كم تر جلب توجه نمايد. ابن زياد كه رفتار اهل بيت را زير نظر داشت متوجه موضوع گرديد و براي اينكه زينب را شرمنده نمايد گفت: «آن زن كيست كه در ميان زنان در گوشه مجلس نشست؟» زينب كبري سخن او را پاسخ نداد. ابن زياد براي بار دوم و سوم اين سخن را تكرار كرد، تا سرانجام يكي از زنان گفت: «اين زينب دختر فاطمه دختر رسول خداست!» ابن زياد رو به زينب كرد، گفت: «سپاس خدايي را كه شما را كشت و رسوا كرد و نشان داد كه سخنانتان دروغي بيش نبود!»زينب فرمود:«سپاس خدايي را كه ما را به پيامبرش محمد(ص) كرامت داد و از پليدي ها پاك گردانيد. همانا فاسق رسوا گرديد و فاجر دروغ مي گويد و آن ما نيستيم!».ابن زياد براي اينكه احساسات حضرت زينب را تحريك كند، گفت: «كار خدا را با برادر و اهل بيت خود چگونه ديدي؟»زينب:«جز زيبايي نديدم! آنان گروهي بودند كه خداوند شهادت را برايشان مقدر فرموده بود پس به سوي آرامگاهشان شتافتند. به زودي خداوند ميان تو و آنان جمع خواهد كرد و آنان با تو مخاصمه و احتجاج خواهند نمود، آن گاه خواهي ديد كه پيروز و رستگار كيست. اي زاده مرجانه!
مادرت به سوگت نشيند!»اين سخن بيانگر اوج شخصيت حضرت زينب از نظر معرفت، شناخت، ايمان، رضا و تسليم در برابر پرورگار است. عظمت و بزرگي اين بانوي بزرگ همه را به تعجب و شگفتي وا مي دارد. تمام اين حوادث ناگوار و سخت چون در راستاي خشنودي و رضاي خداوند است، در نظر حضرت زينب زيبا و گوارا است.ابن زياد كه قصد شرمسار نمودن حضرت زينب را داشت در اوج قدرت و اقتدار آن چنان در مقابل منطق حضرت زينب شكسته شد، كه از شدت خشم و عصبانيت قدرت تفكر و انديشه را از دست داد و تصميم به كشتن زينب گرفت. اين روش همه ستمكاران و زورمداران است كه شكست خود را در ميدان منطق و استدلال با زور و خشونت جبران مي كنند؛ ولي عمرو بن حريث با سخنان خود قدري او را بر سر عقل آورد و به او گفت: «او زن است و زنان به سخنانشان بازخواست نمي شوند!»ابن زياد كه با سخن عمرو از كشتن زينب منصرف شد، اين بار براي جبران شكست خود به ناسزاگويي روي آورد، گفت: «خداوند دل مرا از جانب «حسين» طغيانگر و سركشان خاندان تو شفا و آسايش بخشيد!» اين سخن دل حضرت زينب را به شدت به دردآورد، گفت: «به جانم سوگند! بزرگ خاندانم را كشتي، شاخه هايم را بريدي و ريشه ام را بر كندي. اگر اين شفاي توست، به تحقيق شفا يافتي!»ابن زياد: «اين زن به سجع سخن مي گويد! پدرش نيز شاعر و سجع باف بود!»زينب:«اي زاده زياد! زنان را با سجع چه كار؟» [۳۲] .

در مجلس يزيد
در آغاز ورود اهل بيت به شام يزيد خود را پيروز و امام حسين(ع) را شكست خورده مي دانست، بنابراين براي اينكه پيروزي خود را در برابر ديدگان سفراي كشورهاومقامات و مسئولان حكومتي و بزرگان شام به نمايش گذارد، مجلس با شكوهي ترتيب داد، سرهاي مقدس شهيدان را در مقابل خود قرار داد و دستور داد اهل بيت امام حسين(ع) را وارد مجلس كنند. هر كدام از اهل بيت با ديدن سر مقدس امام حسين(ع) و سرهاي شهيدان عكس العمل خاصي نشان دادند و جمله اي بر زبان آوردند. زينب(س) تا چشمش به سر برادر و محبوبش افتاد، با صدايي حزين و نوايي غم انگيز كه همه دلها را به درد مي آورد گفت: «اي حسين! اي محبوب رسول خدا، اي زاده مكه و مني، اي زاده فاطمه زهرا بهترين زنان، اي زاده دختر مصطفي!»نوحه سرايي زينب(س) همه اهل مجلس را گرياند. يزيد كه تا آن زمان ساكت نشسته بود، شروع كرد با چوب خيزران بر لب و دندان امام حسين(ع) بكوبد و اشعار كفرآميز ابن زبعري را كه در احد سروده بود بخواند.حاضران در مجلس بر اثر تبليغات گسترده بني اميه در طول سال هاي طولاني حكومت معاويه بر شام و تبليغات سنگين يزيد در غفلت و بي خبري كامل از حقايق به سر مي بردند و واقعاً تصور مي كردند، يزيد گروهي آشوبگر را كشته است. از اين رو لازم بودآنان از خواب خرگوشي چندين ساله خود بيدار شوند. مسئوليت اين بيدارگري بازينب(س) بود؛ زيرا اگر امام سجاد(ع) در شرايطي كه يزيد سر مست از غرور پيروزي بود، لب به سخن مي گشود، احتمال كشته شدنش بسيار بود. سخنان زينب سبب شد كه مجلس به گونه ديگري غير از آنچه يزيد مي خواست پايان يابد. او با سخنان خود يزيدويزيديان را رسوا كرد. [۳۳]
خطبه معروف و كوبنده آن بانوي سخن در چنين فضايي ايرادشد؛ خطبه اي پر نكته و سراسر معرفت و بينش سياسي كه بايد جداگانه مورد شرح و تفسير قرار گيرد.

[۳۱] علامه مجلسي، بحارالانوار، ج ۴۵، ۱۰۸، ۱۶۲، ۱۶۳ و ۱۶۵.
[۳۲] همان، ج ۴۵، ص ۱۱۵، ۱۱۶، ۱۱۷ و ۱۵۴.
[۳۳] تفصيل اين ماجرا در بحارالانوار، ج ۴۵، ص ۱۳۲، به بعد و ۱۵۷ به بعد آمده است.
ازكتاب : عاشورا نقش بي همتاي زينب ( سلام الله عليها )